خلاصه کتاب نظریه های جامعه شناسی (ریتزر)
گردآورنده: محمد اژدری
(از آرشیو موضوعی وبلاگ استفاده کنید)
جهانی شدن به معنای گسترش عملکردها، مناسبات، آگاهی و سازمان جهانی زندگی اجتماعی تعریف می شود. نظریه جهانی شدن در نتیجه مجموعه ای از تحولات درونی در نظریه اجتماعی، مخصوصا واکنش علیه چشم اندازهای پیشین از قبیل نظریه مدرنیزاسیون، پدیدار شد. این نظریه دارای سوگیری غربی بوده به طوریکه از نظر آن سایر بخش های جهان چندان انتخابی ندارند مگر اینکه مشابه آن شوند.
جهانی شدن را می توان به لحاظ فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و یا نهادی تحلیل کرد. برای هر یک تفاوت اصلی این است که آیا همگونی فزاینده مشاهده می شود یا ناهمگونی؟ جهانیشدن فرهنگ را می توان مانند بسط فراملی اعمال و نشانههای مشترک (همگونی) دانست و یا به عنوان فرآیندی دانست که بسیاری از دروندادهای فرهنگی محلی و جهانی برای ایجاد نوعی تقلید، یا آمیختگی در تعامل با یکدیگر هستند، که این امر، منجر به پیوندهای فرهنگی متنوعی میگردد(ناهمگونی).
گرایش به همگونی در جهانی شدن فرهنگی اغلب به امپریالیسم فرهنگی مربوط می شود، یعنی نفوذ فرهنگی خاص بر انواع گسترده ای از فرهنگ های دیگر. (مثل فرهنگ آمریکایی یا غرب). در مقابل این ایده، رولاند رابرتسن با طرح مفهوم جهان محلی شدن به معنای اینکه امر جهانی در تعامل با امر محلی چیزی متمایز تولید می کند به مخالفت پرداخت.
با سلام به وبلاگ دنیای پژوهش خوش آمدید. امیدوارم مثمرثمر برای شما پژوهشگران باشد